منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن همین حالا که تب کردم اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست بدون مرز با من باش اگر چه دیگه وقتی نیست نبینم این دمه رفتن تو چشمات غصه میشینه ...
تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره رنگ چشمای تو بارون به یادم میاره وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندونو به یادم میاره من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوستت دارم شنیدنه توبزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه تو مثله خواب گل سرخی لطیفی مثله خواب من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوستت دارم شنیدنه تو مثله وسوسه شکار یک شاپرکی تو مثله شوق رها کردن یک بادبادکی توهمیشه مثله یه قصه پر از حادثه ای تو مثله شادی خواب کردن عروسکی من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوستت دارم شنیدنه تو قشنگی مثله شکلهایی که ابرا میسازن گلای اطلسی از دیدن تو رنگ میبازن اگه مردای تو قصه بدونن که اینجایی برای دیدن تو با اسب بالدار میتازن من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوستت دارم شنیدنه(فریدون فروغی)
وای گل سرخ و سفید و کی میایی بنفشه برگ بید و کی میایی تو گفتی گل در آید من میاییم وای گل عالم تموم شد کی میایی جان مریم چشماتو وا کن سری بالا کن در او مد خورشید شد هوا سپید وقت اون رسید که بریم به صحرا نازنین مریم وای نازنین مریم جان مریم چشماتو وا کن منو صدا کن بشیم روونه بریم از خونه شونه به شونه به یاد اون روزا وای نازنین مریم نازنین مریم بازدوباره صبح شد من هنوز بیدارم ای کاش میخوابیدم تو رو خواب میدیدم خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه به دونه دل نمیدونه چه کنه با این غم وای نازنین مریم نازنین مریم بیا رسید وقت درو مال منی از پیشم نروبیا سر کارمون بریم درو کنیم گندومارو بیا بیا نازنین مریم نازنین مریم(محمد نوری)
الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی دو تنها دو سرگردان دو بی کس ددو دامت کمین است پیش و از پس بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش ، چراگاهی ندارد خرم و خش که خواهد شد بگویید ای رفیقان ، رفیق بی کسان یار غریبان مگر خضر مبارک پی درآید ، ز یومن همتش کاری گشاید چو آن سروروان شد کاروانی زشاخه سرو میکن سایه بانی لب سر چشمه ای یو ترفه جویی نم اشکی یو با خود گفتگویی به یاد رفتگان و دوستاران موافق گرد با ابر بهاران چو نالان آیدت آب روان پیش مدد بخشش زآب دیده خویش نکرد آن همدم دیرین مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را مگر خضر مبارک پی تواند که این تنها به آن تنها رساند(فرامرز اصلانی)
زیبایی احساسم را دوست دارم کودکانه عاشق میشوم به وسعت بی ریایی های همان کودک درونم فریاد میزنم ای آسمانها و زمین پست فطرت من عاشقم ای فرشتگان از عرش برایم با چنگهای بهشتی بنوازید طنین عشق را و بخوانید با وسعت صدایتان مرا مستانه هم آوا کنید من با شما میسرایم ای عشق آغوش بگشا این منم دخترک شهر تو که با هیجان خود را در آغوشت محکم و پر قدرت پرت میکنم چون میدانم تو مرا خواهی گرفت مرا بچرخان تا با هم سرمست شویم و قهقه هایمان گوش آدمیان کینه توز را کر کند من میچرخم و تو میچرخانی و بوسه بر گلویم میزنی شاد میشوم خون در رگهایم سریعتر میدود و قلبم سریعتر میتپد و گونه هایم را گلگون میکند تا تو بفهمی عاشقم! به من لبخند میزنی آرام در گوشم نجوایی از تو میشنوم : این تنها یک بوسه بود محبوبم این کمی از عشقبازی بود تا آن لحظه ایرا که عریان در آغوشم باشی و من با تو یکی شوم برایت تجسم کند میبینی عزیزکم آن لحظه را ! شکوه و عظمت آتشین این احساس را لمس میکنی سوزان است و زبانه های این آتش تمامی بدفطرتان اطرافمان را میسوزاند و ما همچنان در آغوش همیم این است قدرت عشق محبوبم!
من غنی میشوم از کلمات و تو رها میشوی از سنگینی ناگفته های دلت بر گوشه ای از این عرش بی ریایی رها از همه تشویشها سر در کنار سر هم میگذاریم و ستارگان شبی را میشماریم که برایمان سقفی از چشمکهای پی در پی نقره ای دارند چشمانت برق میزند این نشانه از چیست ؟! لبخندت وسیعتر میشود با دو دست سرم را میگیری از شرم رودررویی با نگاهت چشمانم را پایین میاندازم ولی تو سرم را بالا میآوری و دستانت بر روی گوشهایم است و میگویی : در چشمانم نگاه کن محبوبم و بگو مال منی ؟ بگو وجودت روحت بوسه های شیرینت مال من است آغوش گرمت جای من است شرم نگاهت گلگونی گونه های خجلت برای من است لطافت دستانت نرمی سر انگشتانت تنها بر پیشانی من خواهند غلتید آرامش خیالم پس از نوازش تار تار موهایت بوسه بر بر لبانت پیشانی ات و جزجز وجودت بگو اینها همه مال من است آرامم کن وقتی لحظه ای به دوری ات میاندیشم وقتی لحظه ای از آغوشت فاصله میگیرم بی قرار میشوم جوابم را بده چشم در چشمم بدوز بگذار کلمه کلمه گفته هایت را چشم در چشم ببینم و به خاطر بسپارم جوابم را بده محبوبم ...
حلقه ای زلال از اشک چشمان سیاهم را گواهی صداقت گفته هایم کردم و با هم آوایی بغض شکسته ام گفتم :
عاشقتم ای عشق
نوشته شده بقلم لعیا افخمی