الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی دو تنها دو سرگردان دو بی کس ددو دامت کمین است پیش و از پس بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش ، چراگاهی ندارد خرم و خش که خواهد شد بگویید ای رفیقان ، رفیق بی کسان یار غریبان مگر خضر مبارک پی درآید ، ز یومن همتش کاری گشاید چو آن سروروان شد کاروانی زشاخه سرو میکن سایه بانی لب سر چشمه ای یو ترفه جویی نم اشکی یو با خود گفتگویی به یاد رفتگان و دوستاران موافق گرد با ابر بهاران چو نالان آیدت آب روان پیش مدد بخشش زآب دیده خویش نکرد آن همدم دیرین مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را مگر خضر مبارک پی تواند که این تنها به آن تنها رساند(فرامرز اصلانی)